درباره‌‌ی هری پاتر و جام آتش (کتاب چهارم) گالینگور

گروه دورمسترانگ از پله‌هاي سنگي قلعه بالا رفتند و دانش‌آموزان هاگوارتز نيز پشت‌سرشان روانه شدند. رون با حيرت و شگفتي گفت:«باورم نمي‌شه! كرام، هري! ويكتور كرام!» هرمايني گفت:«تورو خدا بس كن، رون! اون فقط يه بازيكن كوييديچه!» رون به هرمايني نگاه كرد؛ گويي اشتباه شنيده باشد، گفت:«فقط يه بازيكن كوييديچه؟ هرمايني، اون يكي از بهترين جستجوگرهاي دنياست! هيچ نمي‌دونستم شاگرد مدرسه‌ايه!» وقتي همراه با ساير دانش‌آموزان هاگوارتز از سرسراي ورودي گذشتند و به سمت سرسراي بزرگ رفتند هري لي جردن را ديد كه روي پنجه پا بالا مي‌پريد تا بهتر كرام را ببيند. چند دختر سال ششمي همان‌طور كه جلو مي‌رفتند ديوانه‌وار جيب‌هايشان را مي‌گشتند. يكي از آن‌ها گفت:«عجب شانس مزخرفي! قلم پر همراهم نيست...» ديگري گفت:«به نظر شما از كجا يه قلم پر گير بيارم كه ازش امضا بگيريم؟»

آخرین محصولات مشاهده شده