درباره‌‌ی هری پاتر و زندانی آزکابان (کتاب سوم) گالینگور

صبح روز بعد، تام با لبحند هميشگي و يك فنجان چاي هري را بيدار كرد. هري لباس پوشيد و سرگرم راضي كردن هدويگ براي برگشتن به درون قفسش بود كه رون با خشونت در اتاق را باز كرد و وارد شد. با قيافه‌اي آزرده دستش را در آستين لباسش كرد و گفت:«اي‌كاش هر چه زودتر سوار قطار بشيم. خداروشكر كه توي هاگوارتز از شر پرسي خلاص مي‌شم. مي‌دوني اين دفعه چه تهمتي بهم زده؟ مي‌گه من روي عكس پنه لوپه كليرواتر چاي ريختم.» رون اخم كرد و گفت: پنه لوپه دوستشه. چون دماغش لك شده سرش رو پشت حاشيه عكس قايم كرده...» هري گفت:«بايد موضوعي رو بهت بگم.» اما همان وقت فرد و جورج در جستجوي رون بودند تا براي عصباني كردن پرسي به او تبريك بگويند، وارد اتاق شدند.

آخرین محصولات مشاهده شده