درباره‌‌ی وردهای فراموشی

زندگي امري بلک‌وود يک‌شبه براي هميشه تغيير کرده بود. همان شبي که جسد دوست صميمي‌اش پيدا و آگوست سالت عشق زندگي‌اش متهم به قتل او شد، اين اتفاق افتاد. پس از چندين سال او به همان کاري مشغول است که در نوجواني قسم خورده بود هيچ‌وقت انجام نمي‌دهد؛ زندگي در ساحل مه‌آلود و دورافتاده‌ جزيره‌ سرشه و اداره‌ تجارت خانوادگي‌شان يعني مغازه‌ چاي و معجون‌هاي گياهي بلک‌وود. اما وقتي در جزيره که سرشار از افسانه‌ها و باورهاي قديمي است نشانه‌هايي ظاهر مي‌شود و اتفاقات عجيبي مي‌افتد، امري مي‌فهمد که خبرهايي در راه است. همان صبحي که از خواب بيدار شده و متوجه مي‌شود برگ تک‌تک درختان سرشه تغييررنگ داده‌اند. آگوست براي اولين بار پس از چهارده سال به جزيره بر مي‌گردد و گذشته‌اي را که شهر عاجزانه سعي در فراموشي‌اش دارد، از زير خاک بيرون مي‌کشد.

آخرین محصولات مشاهده شده