درباره‌‌ی پژواک کتاب‌های قدیمی

با دست‌هاي عرق‌كرده كاغذ ضخيم و قهوه‌اي بسته را پاره مي‌كنم. شيرازه‌اي چرمي با طرح برجسته نمايان مي‌شود، بعد جلد ابروبادي آبي يك كتاب، بعد عنوان طلايي‌رنگ آن كه از ديدنش انگار مشت محكمي مي‌خورم: پشيماني بل. دردي را كه راه گلويم را بسته فرومي‌خورم. حس پرتلاطم تازه‌اي راه نفسم را مي‌بندد. از بس مدت‌ها كرخت بوده‌ام، از بس تلاش كرده‌ام به ياد نياورم، فراموش كرده‌ام زخم خوردن و خون از دست‌دادن چه حسي دارد...

آخرین محصولات مشاهده شده