درباره‌‌ی چرخش آینه‌ای (نمایش‌نامه)

اووم... بسيار خب. من هستم... [متاثر مي‌شود و مجددا به فكر فرو مي رود.] مرد خيلي قدرتمندي هستم. منظورم از قوي‌بودن، جسماني نيس كه البته اونم هستم. زياد درگيرش بودم. همسر اولم الكلي بود. همه خانواده‌ام اهلش بودن. پدرم به لحاظ عاطفي مادرم رو اذيت مي‌كرد، اگرچه من مثل اون نيستم ولي خشم زيادي از پدرم رو درونم حس مي‌كنم. احساسش مي كنم و به جاي مواجه‌شدن باهاش پسش مي‌زنم. عميقا درونم پسش مي زنم و سركوبش مي‌كنم. [مكث] اما حقيقت اينه... چيزي كه اشاره‌اي بهش نداشتم. درواقع مشكل خيلي پدرم نيس بلكه ترس مثل پدرم شدنه. يعني مي‌ترسم مثل پدرم بشم. مثل اين مي‌مونه كه اگه خيلي ازش فراري باشم تبديل به چيز ديگه‌اي مي‌شم كه اونم خودش مشكل‌سازه.

آخرین محصولات مشاهده شده