درباره‌‌ی کتاب‌فروشی

ماه مه بود و درناها از راه رسيده بودند؛ بال مي‌زدند و با اوج و فرود در دسته‌هاي صدتايي روي شن‌هاي ساحل فرود مي‌آمدند. بار وانت خالي شده بود و يك هفته بعد هم سفارش‌هاي عمده فروش‌هاي كتاب فرستاده مي‌شد. براي عناوين جديد، بايد منتظر فروشنده‌ها مي‌ماند تا ببيند آيا به اين فروشگاه وسط زمين‌هاي باتلاقي كاملا ناشناخته بار مي‌فرستند يا نه. انباري غيرقابل استفاده بود، همه‌چيز را بايد در كمد بزرگ زير پله‌ها جمع مي‌كردند تا فلورانس فكري به حال چينش آنها كند...

آخرین محصولات مشاهده شده