درباره‌‌ی کسی را نکشته‌ام (مجموعه شعر)

پناه بر دانش سنگ، از كشاله‌هاي نمناك روان، هنگام كه بي‌شكوه مي‌غلتد، يا در سكونت شكاف صخره‌اي، «پذيرنده» مي‌ايستد. كه اندوه توست «سنگ» و بهار است آن‌چه از شكاف زخمي سينه‌اش نفس‌نفس مي‌زند. اين‌كه پياله بچرخان به وقت نمناك شكوفه و باران به حيرت لرزان اين رويش پياله بچرخان، كه گاه‌ گل دادن سنگ است.

آخرین محصولات مشاهده شده