درباره‌‌ی کلیات شمس

آمد ندا از آسمان جان را كه: «بازآ الصلا». جان گفت: «اي نادي خوش، اهلا و سهلا مرحبا. سمعا و طاعه اي ندا هر دم دو صد جانت فدا. يك‌بار ديگر بانگ زن تا برپرم بر هل اتي». اي نادره مهمان ما بردي قرار از جان ما. آخر كجا مي‌خوانيم؟ گفتا: «برون از جان و جا». از پاي اين زندانيان بيرون كنم بند گران. بر چرخ بنهم نردبان تا جان برآيد بر علا. ...

آخرین محصولات مشاهده شده