درباره‌‌ی کوتوله هندی (زندگی‌نامه حسینعلی ذابحی)

قصد دارم اين قصه را با يك «چاخان» شروع كنم؛ شايد بهتر باشد همين ابتدا روشن كنم كه جسارت اين چاخاني را كه در ادامه خواهد آمد. حسينعلي ذابحي به من داد. همه‌چيز از آن روزي شروع شد كه آن نقاشي را كشيد. روي زمين نشسته بود و بوم كوچكش را تكيه داده بود به ديوار اتاقش. اطرافش بيشتر از هفت، هشت تا رنگ ديده نمي‌شد. رنگ‌هايي كه به محض بيرون آمدن و نشستن كنار يكديگر با صد زبان با او سخن مي‌گفتند. نگاهي به نقاشي‌اش كه ديگر تمام شده بود انداخت و قلمويش را كنار گذاشت. با همان نگاه اول، اسم نقاشي «كوتوله هندي» شد.نمي‌دانم وقتي داشت آخرين تاش را مي‌گذاشت، مي‌دانست كه خودش همان كوتوله هندي است، يا بعدتر زماني كه قلموهايش را مي‌شست متوجه اين موضوع شد.

آخرین محصولات مشاهده شده