روزي روزگاري، در يک شهر دور، گربه‌اي دانا و فرزانه زندگي مي‌کرد. او سال‌هاي زيادي در جست‌وجوي گم‌شده‌اي بود که نمي‌دانست چيست. تا اينکه در يک شب باراني، حکايت تک‌درخت کهن‌سالي را مي‌شنود که نشستن در زير شاخه‌هايش آرامش و درايتي بي‌مانند را به‌همراه خواهد داشت. گربه براي يافتن اين درخت به اعماق جنگل‌هاي انبوه سفر مي‌کند و در طول اين سفر دوستان جديدي مي‌يابد؛ خرگوش، کلاغ، لاک‌پشت، توله‌گرگ، ميمون، ببر و… بچه‌گربه کوچک! گربه داستان ما چه رهنمودهايي را با اين دوستان خود به اشتراک مي‌گذارد؟ و از آن مهم‌تر، خود او به چه بينش تازه‌اي خواهد رسيد؟ کتاب گربه‌اي که راه‌ورسم زندگي ياد مي‌داد با تصويرسازي‌هاي زيبا و روايتي جذاب، خوانندگان را با مفهوم ژرف‌انديشي در زندگي آشنا مي‌کند. کتابي براي سفر در جاده خودشناسي!