درباره‌‌ی گزارش برودک

«يک ساعت بعد از غروب آفتاب، اولين فريادها را شنيديم. صدايي کمابيش زير، شفاف و پر از غم که از درِ همه‌ خانه‌ها مي‌گذشت، «قاتل‌ها! قاتل‌ها!» صداي آندرِر‌ بود که مثل شبگردي غريب آمده بود تا به همه يادآوري کند چه کرده بودند يا جلو چه چيزي را نگرفته بودند. کسي او را نديد، اما همه صدايش را شنيدند. درها را باز نکرديم. کرکره‌ها را بالا نزديم. گوش‌هاي‌مان را گرفتيم. در تخت‌هاي‌مان فرو رفتيم. فردايش در بازارها، کافه‌ها، مهمانخانه، کنار گذرگاه‌ها و در مزارع کمي درباره‌‌اش حرف زديم. گفتم کمي، چون زود به سراغ حرف ديگري مي‌رفتيم.»

آخرین محصولات مشاهده شده