درباره‌‌ی آواز کافه غم‌بار

معشوق هم ممكن است از هر سنخي باشد. عجيب و غريب‌ترين آدم‌ها هم مي‌توانند محركي براي عشق باشند. پيرمردي كه دست و پايش مي‌لرزد مي‌تواند هنوز هم عاشق دختري غريبه باشد كه بيست سال پيش در بعدازظهري توي كوچه‌هاي چيهاو ديده بود. كشيش ممكن است عاشق زني گمراه شود. معشوق مي‌تواند حقه‌بازي با سر و وضعي ژوليده باشد و دست به هر كار بدي زده باشد. بله، عاشق هم مثل باقي آدم‌ها اين‌ها را مي‌بيند، اما كارهاي معشوق ذره‌اي در ميزان عشقش اثر نمي‌كند. آدمي خيلي معمولي مي‌تواند محرك عشقي ديوانه‌وار و پرشور شود، عشقي به زيبايي زنبق‌هاي سمي مرداب. آدمي خوش‌قلب مي‌تواند محركي براي عشق حقارت‌بار و آزارنده باشد يا ديوانه‌مردي كه تند و نامفهوم حرف مي‌زند مي‌تواند در درون كسي چكامه‌اي لطيف و بي‌تكليف را طنين‌انداز كند. بنابراين تنها خود عاشق است كه قدر و منزلت عشق را تعيين مي‌كند. «مكالرز، در آواز كافه غم‌بار، به آميزه‌اي پيچيده و ظريف از امر واقعي و امر افسانه‌اي دست يافت، آميزه‌اي از امر كميك و امر غم‌انگيز و نيز آميزه‌اي از امر محلي و امر جهاني. در اين رمان كوتاه او ايجاز، تسلط، عينيت و تناسبي فوق‌العاده به دست آورد.»

آخرین محصولات مشاهده شده