درباره‌‌ی آژاکس (بر اساس نمایش‌نامه آژاکس اثر سوفکل) نمایش‌نامه

اديسئوس: آتنا! آه، آتنا! تويي؟ من كه تو را نمي‌بينم، اما صدايت مثل نغمه‌اي آهنگين از دنيايي ديگر به گوش مي‌رسد. آتنا: اديسئوس، اكنون من در دنياي تو هستم. اديسئوس: هميشه تو را دوست داشته‌ام. تو خود خوب مي‌داني كه هميشه بالاترين مقام را در ذهن من داشته‌اي. آتنا: آژاكس را مي‌خواهي، نيست؟ اديسئوس: آري، آژاكس را مي‌خواهم. همان كه سپري بزرگ دارد. اگرچه از او متنفرم، اما در پي همين مرد هستم. اما... لعنت بر شيطان! كيست كه مطمئن باشد.

آخرین محصولات مشاهده شده