درباره‌‌ی از رویا که حرف می‌زنیم

از نظر سوررئاليست‌ها رويا، نه جنبه‌اي آشكار از آرزويي نهفته، بلكه جنبه‌اي مخدوش از آن است؛ رويا يكي از ابعاد بنيادي گونه‌ي انسان است. اگر بخواهيم دقيق‌تر بگوييم، رويا خود آرزوست، اما در راديكال‌ترين شكل آن. استدلال آنها اين بود كه عامل محرك مردم خواسته‌هاي آنهاست. مردم هر كاري مي‌كنند تا زنده بمانند، عشقشان را پيدا كنند و در سلامتي و سعادت باشند. اين‌ها همه نيازهايي آشكار است كه معمولاً از جايگاه ما در جامعه نشئت مي‌گيرد. [اما] بالاتر از همه‌ي اين‌ها آرزويي‌ است ناب، غني، ژرف، و بيان‌ناشدني؛ اين همان چيزي است كه رويا، وقتي كسي سركوبش نمي‌كند، برمي‌انگيزد. ما با واگويه‌‌كردن رويايمان مي‌توانيم بر هيجاناتمان مسلط شويم، خودمان را بهتر بشناسيم، خيالي خوشايند را كش دهيم، و از طرح داستان فوق‌العاده‌اي كه في‌البداهه اجرايش كرده‌ايم كيف كنيم. درست است كه بازگوكردن رويا آن را تنزل مي‌دهد، اما در عين حال تنها امكان ما براي درك ظرفيت خلاقانه، بازي تلميحات، استعاره‌ها، جانشيني‌ها و جناس‌هايي است كه در ذهن در خوابمان رخ‌ مي‌دهد. تعريف‌كردن رويا به‌اندازه‌ي گوش‌دادن به واگويه‌ي ديگران لذت‌بخش است، و نه قصه‌گو و نه مخاطب كاري به اين ندارند كه اين واگويه به روياي اصلي وفادار مانده يا نه.

آخرین محصولات مشاهده شده