درباره‌‌ی برادران کارامازوف 2 (2 جلدی)

نگاهي به دور و برش انداخت، رفت نزديك آليوشا، كه جلوش ايستاده بود، و انگار كه بخواهد حرف محرمانه‌اي بزند، دم گوش او شروع كرد به پچ‌پچ كردن، در صورتي كه هيچ‌كس آن دور و بر نبود و نمي‌توانست حرف‌هايشان را بشنود. مراقب گوشه اتاق روي نيمكت نشسته بود و چرت مي‌زد، نگهبان‌ها هم بيرون بودند و صداي توي اتاق به گوش آن‌ها نمي‌رسيد.

آخرین محصولات مشاهده شده