درباره‌‌ی بعد زلزله (مجموعه 6 داستان)

چند روزي بعدتر وقتي جونكو عصري داشت در ساحل قدم مي‌زد، مياكي را ديد كه تنهايي گرم برپا كردن آتشي است، آتش كوچكي از كنده‌هايي كه خودش جمع كرده بود. جونكو با مياكي سلام و احوال‌پرسي كرد و بعد پاي آتش بهش ملحق شد. او كه مي‌ايستاد زوج خوبي مي‌شد برايش، جونكو چند اينچ برايش بلندتر بود. 2 تايي خوش و بش ساده‌اي كردند و بعد هم خيره شدن به آتش و هيچ نگفتند.

آخرین محصولات مشاهده شده