پايتخت سقوط كرده است. تارين از سرير سايه‌ي خود بر راوكا حكم مي‌راند. اكنون سرنوشت ملت در دستان خورشيدخواني درهم‌شكسته، رديابي سرافكنده و بازماندگان ارتشي جادويي است كه زماني عظمت داشت. در اعماق شبكه‌ي كهن نقب‌ها و غارها، آليناي تضعيف‌شده بايد تن به حمايت مشكوك آپارات و متعصباني بدهد كه او را در جايگاه قديسي مي‌پرستند. اما او خيال ديگري در سر دارد و نقشه‌ي شكار مرغ آتش گريزان را مي‌كشد و اميدوار است شاهزاده‌اي ياغي همچنان زنده باشد. آلينا كه همراه مَل براي يافتن آخرينِ فزون‌سازهاي موروزوا مي‌شتابد، بايد اتحادهاي تازه‌اي بسازد و رقابت‌هاي قديمي را كنار بگذارد؛ اما همان هنگام كه كم‌كم از رازهاي تارين پرده برمي‌دارد، گذشته‌اي را فاش مي‌كند كه تا ابد ادراك او از پيوند ميان‌شان و قدرت خود را دگرگون خواهد ساخت. مرغ آتش تنها چيزي است كه ميان راوكا و ويراني ايستاده... و تصاحب آن ممكن است براي آلينا به بهاي همان آينده‌اي تمام بشود كه براي آن مي‌جنگد.