درباره‌‌ی تصاحب تاریکی

بعد از مدت طولاني، شبي عمران كارتال برگشت و در خانه جوهر سيزار را زد. موهايش بلند شده و مثل موي درويش‌ها پريشان بود. روي سرش كلاهي بزرگ گذاشته بود، انگار اوضاع خوبي نداشت. همان‌طور كه قبلا با آرسين توافق كرده بود، آمده بود با هم آنكارا بروند، جوهر سيزار كه مي‌ترسيد روزي اين مرد بلغزد و جاي آرسين را به اربابش لو بدهد، با لطافت زيادي با كارتال رفتار مي‌كرد. دلش مي‌خواست با او همكاري كند، اما خيلي دلواپس پسر بوذ. اصرار كرد هر جا مي‌روند همراه آن‌ها برود. گفت ديگر كسي به اسم آرسين آكانسو وجود ندارد، اين پسر ينار سيراز پسر خودشان است.

آخرین محصولات مشاهده شده