درباره‌‌ی دشنه آدمکش 2 (سریر شیشه‌ای 3 و نیم)

سلينا ساردوثين با نامه‌اي كه بين انگشتانش تاب مي‌داد، از روي سنگ‌فرش مرمرين دالان ورودي غارمانند دژ آدمكشان پيش مي‌رفت و همه‌جا سكوت بود. هنگام عبور از دروازه بزرگ چوب بلوطي دژ، كسي به او خوشامد نگفت؛ جز فراش قلعه كه كت خيس از باران سلينا را با خوشامدگويي كوتاهي از تنش بيرون آورد و با ديدن لبخند شرارت‌بار بر لبش ترجيح داد چيز ديگري نگويد.

آخرین محصولات مشاهده شده