درباره‌‌ی سلوک (شومیز) رقعی

اما... دوستان عزيز، با تواضع تمام بگويم ادبيات كه از چشم و جان خواننده به نظر دلنشين و زندگي‌بخش مي‌آيد، در جاري شدنش از جان و دست نويسنده، بسي كه جان‌فرسا و هلاكت‌بار است. دست كم در تجربه شخصي مي‌توانم بگويم آن‌چه مرا از پاي درمي‌آورد، ناممكن بودن نوشتن است. وقتي به ناچار شروع مي‌كنم به نوشتن، چنان است كه گويي به دوزخي وارد مي‌‌شوم، شايد به اميد آن‌كه بهشت‌واري برآورم. اما غالبا درون دهليزهاي آن درمي‌‌مانم. و چون سرانجام از آن دهليزها مي‌گذرم با صرف سال‌هاي عمر، از پس چندي كه برمي‌گردم و به حاصل كارم مي‌نگرم ـ حقيقت اين است كه غالبا احساسي ناخوشايند دارم. پس گاهي به صرافت مي‌افتم كه دورش بريزم يا كه بسوزانمش. اما عمري كه در پاي آن ريخته‌ام چه مي‌شود؟ بنابراين با بي‌رحمي به جراحي و تراشيدن و ساييدن همان‌چه مي‌پردازم كه در لحظات نوشتن شوقي جان سوز به آن همه داشته‌ام. و اين جرح و تعديل بيشتر نابودم مي‌كند. نمونه‌اش همين كاري كه در دست دارم كه در مسير تراش و سايش‌ها از بيش از هفت نام گذر كرد تا سرانجام در سلوك قرار بيافت.

آخرین محصولات مشاهده شده