دربارهی شوخی با نظامیها (مجموعه داستان)
«پدر و مادرم مردند بدون اينكه لبحند مرا ببينند. آن زمان ديگر نوجوان بودم. يادم ميآيد مادرم در حالي كه در بستر مرگ بود به من التماس ميكرد لبخند بزنم، نفسهاي آخرش را ميكشيد و ميگفت: بزار لبخندت رو ببينم. اين آخرين خواستهايه كه توي زندگيم دارم. آن لحظه اصلا نميتوانستم لبخند بزنم. درست است، من اصلا سعي نكردم، چون در آن وضعيت اصلا نميتوانستم بخندم، من فهميده بودم اين قراري كه با خودم گذاشتهام كار غيرممكني است. آرزو داشتم بتوانم در آن موقعيت خنده را از يكي از همسايهها قرض بگيرم، دلم ميخواست ميتوانستم بروم جلوي خانه كسي در بزنم، و وقتي در را باز كرد و لبخند زد، لبخند را از چهرهاش بكنم و روي صورت خودم بچسبانم و پيش مادرم برگردم.»
كد كالا | 262591 |
زبان | فارسی |
نویسنده | مازن معروف |
مترجم | منصوره احمدی جعفری |
سال چاپ | 1400 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 112 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 21.3 * 14.4 * 0.7 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 118 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.
مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند
بیروت 75
100,000 تومان
تا هروقت که برگردیم (مجموعه داستانهای کوتاه)
175,000 تومان