درباره‌‌ی صبحانه‌ انگلیسی

گوشه چشمم مي‌سوخت. دندان عقلم تير مي‌كشيد، دوربين‌ها فلاش مي‌زدند، ديافراگم‌ها از پا نمي‌افتادند، ناله‌ها و نعره‌هاي نادر در خيابان ريتم نمايش را تندتر كرده بود. من بر صندلي الكتريكي دستبند خورده بودم و اين كمدي صامت را تماشا مي‌كردم.

آخرین محصولات مشاهده شده