درباره‌‌ی قلم‌فروش

نيما ماشين را به زحمت بين دو شاسي‌بلند پارك مي‌كند و وارد بازارچه خيريه مي‌شود. دختر جواني خوشامد مي‌گويد و او را به سمت غرفه‌ها راهنمايي مي‌كند. نما خيرمابانه به غرفه‌ها نگاه مي‌كند. هليا با مانتوي گشاد جلوباز سرخ‌رنگ وارد مي‌شود، مديران خيريه مي‌روند استقبالش. در بازديد از غرفه‌ها همراهي‌اش مي‌كنند. در غرفه‌هاي مواد غذايي از هر غذايي مي‌چشد و مي‌گويد برايش دو بسته بگذارند كه ببرد خانه، براي دخترهايش.....

آخرین محصولات مشاهده شده