درباره‌‌ی مجموعه داستان‌های شاهنامه کتاب پانزدهم (شاه میهن پناه دشمن)

لشگر توران به ايران يورش آورد. سياوش براي جنگ با دشمن توراني به سوي مرز ايران و توران رفت. افراسياب از در آشتي وارد شد. شاهزاده ايران پيمان آشتي را پذيرفت. كي كاوس شاه ايران از اين پيمان بر آشفته شد. از سياوش خواست جنگ بي‌درنگ آغاز شود. سياوش شكستن پيمان را دور از جوانمردي دانست و از فرمان پدر سرپيچي كرد، پس ديگر در ايران جايگاهي نداشت. شاه توران رندانه به شاهزاده ايران پناهندگي سياسي داد و سياوش در غروبي غمبار رهسپار سرزمين بيگانه شد... چه راز و مرزي در اين داستان از شاهنامه هست؟ بايد آن را دوباره خواند، منتها اين بار همان‌طور كه در شاهنامه حكيم ابولقاسم فردوسي آمده است.

آخرین محصولات مشاهده شده