درباره‌‌ی مرگ گفت شاید

هروه لب، مشاور شركت‌هاي بيمه، در يك مركز شبانه‌روزي امداد حضور يافته است. او مي‌خواهد درباره كساني كه قصد خودكشي دارند و با آن مركز تماس مي‌گيرند تحقيق كند. تماس تلفني زينا ماكووسكي، دختر يك فيزيك‌دان سرشناس لهستاني، توجه هروه را به خود جلب مي‌كند. او خود را معرفي نمي‌كند و تقاضاي كمك ندارد. تنها درخواستش اين است كه بر روي گورش گل بگذارند! با اقدام به موقع پليس، زينا از مرگ نجات مي‌يابد... اما به دنبال آن، هروه با معماي سوءقصدهاي پياپي به جان زينا روبه‌رو مي‌شود كه پاسخي براي آن نمي‌يابد...

آخرین محصولات مشاهده شده