درباره‌‌ی معنای برج بابل

معناي برج بابِل سرشار از تناقض‌هاست و نخستين تناقضش همين فرمي است كه براي روايتش برگزيده؛ شبكه‌اي درهم‌تنيده از قصه‌ها كه در قالب داستاني بلند روايت مي‌شوند. قهرمانانش نيز؛ پدري كه پدر بودن را مي‌شناسد اما خسته‌تر از اين حرف‌هاست و منجي‌اي كه قرار است سوار پر سيمرغ به نجات و انتقام بيايد اما كارهاي مهم‌تري دارد. اگر به يك معنا، قرارِ قصه بر آن است كه زبان گوياي زمانه‌اش باشد، معناي برج بابل آينه‌اي است درخشان كه پس و پشت‌هاي روزگارش را نيز مي‌نماياند. فرو ريختن برجِ بابِل چيزي بود كه اتفاق مي‌افتاد، مثل همه‌گيري بيماري ريوي كه پيش‌بيني‌اش كرده بودند. وقتي سلطان شهر، چون سلطان است و دارنده شهر، ترسو مي‌شود، و وقتي ترسو مي‌شود احمق مي‌شود، و وقتي احمق بشود ممكن است خودش به دست خودش، خودش را نابود كند و كسي احمق‌تر از او به جايش بنشــيند و دستــور به ساختن بـرج بابـل دهد. وقتـي بـرج ساختـه شـود بالاخره يـك روز فرو خواهد ريخت.

آخرین محصولات مشاهده شده