درباره‌‌ی مومیا و عسل (مجموعه داستان)

از گرماي زودرس «گوراب» نوشته، از آفتابش كه انگار بنفش مي‌تابد، از سردابه‌اي نوشته كه چهل و چهار پله مي‌خورد و روي ديواره‌اش نقشي كنده شده و از سگي نوشته كه :«روياهاي شامه و گوشش را به همدمش تلقين مي‌كند.»...

آخرین محصولات مشاهده شده