دربارهی پرندهباز تهران
عارف ميگفت:«نگاه كن! با معرفتهاشان از همين بچگي معلوماند.» و انگشتش را دراز ميكرد سمت يكيشان كه تازه از در خانه زده بود بيرون و مثلا سيبي را چهار يا پنج قاچ كرده بود و تخس ميكرد بين رفيقهاش. ميگفت:«ببين معرفتش را!» ميگفتم:«بامرام تويي دكتر بيراك!» ميگفت:«دكتر كجا بود؟» ميگفتم:«بالاخره يك روزي قرار بوده دكتر شوي.» همه اينجوري صداش ميكردند؛ دكتر بيراك!... فقط من كه خيلي باهاش ندار بودم بهش ميگفتم عارف. ولي اين لقب دكتري هم بدجور بهش ميآمد. اصلش باكلاس بود، حتي وقتي وسط حياط سه در دوي خانه ته بنبست محله شوش تهران ميآيستاد و بيوبيو ميكرد براي كفترهاي روي بام... آخرش سرش ميرفت توي كتاب يا بوم نقاشي و قلم مو و رنگ.
كد كالا | 276209 |
زبان | فارسی |
نویسنده | ندا رسولی |
سال چاپ | 1402 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 120 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.2 * 21 * 0.7 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 121 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.