درباره‌‌ی کنار رود پیدرا نشستم و گریستم

نشستم و گريستم. بنا به افسانه، هر چه در آب‌هاي اين رود بيفتد - برگ، حشره، پر پرندگان - در بستر رود، سنگ مي‌شود. آه، كاش مي‌توانستم قلبم را از سينه بيرون بكشم و در اين آب بيندازم، بعد ديگر نه دردي هست و نه اندوهي و نه خاطره‌اي. كنار رود پيدرا نشتسم و گريستم. به خاطر سرماي زمستان، اشك‌ها را بر چهره‌ام احساس مي‌كردم، و اشك‌ها با آب‌هاي يخ‌زده‌اي مي‌‌آميخت كه پيش رويم جاري بود.

آخرین محصولات مشاهده شده