درباره‌‌ی گل شوران

«لاس» پسربزرگ «وسو آغا» پس از پانزده سال و درست در سالروز مرگ خودش به خانه بازگشت. در دشت «قايبرد» در حوالي شهر، سايه‌اش پيشاپيش او جلو مي‌رفت و در تاريكي سرشب گم مي‌شد. آن‌چنان با عجله از كنار رودخانه و از ميان درختان چنار و بيد مي‌گذشت كه قورقور قورباغه‌ها و خش‌خش شاخ و برگ خشك درختان را احساس نمي‌كرد، با احتياط از روي سنگ‌هاي گدار رودخانه گذشت و قدم‌هايش را به باريكه راهي سپرد كه پس از گذشت سال‌ها هنوز آن را به خوبي مي‌شناخت، غافل از آن‌كه بايد از برابر قصاب‌خانه‌اي بگذرد كه به تازگي در آن مسير ساخته شده بود.

آخرین محصولات مشاهده شده