درباره‌‌ی زمان 0000

به سمت موتورم مي‌روم. كلاه اضافي را از روي صندلي برمي‌دارم و سمتش پرت مي‌كنم. با زور كلاه سنگين را ميان زمين و هوا مي‌گيرد اما تعادلش به هم مي‌خورد و چند قدم عقب مي‌رود. با آن پيراهن گلدار بلند و چشمان متعجبش مستقيم نگاهم مي‌كند...

آخرین محصولات مشاهده شده