روماني تازه از چنگ ديکتاتور رها شده است. شبح چائوشسکوي ساقط‌شده همچنان بر فراز روماني سرگردان است. دختري نوجوان نظاره‌گرِ خاکستر آتشي است که مدفن پرتره‌هاي شکوهمند سابق بوده و اکنون بر زندگي شهرونداني نشسته که ديرگاهي در برابر آن پرتره‌ها دست‌بسته و حيرت‌زده مانده بوده‌اند. رازهايي که از پسِ سال‌ها سلطه حکومت ترور و وحشت افشا مي‌شود، بر روند وقايع آينده نيز تأثير مي‌گذارد. زخم‌هاي آن دوران چندان ديرپاست و در رقم خوردن آينده تاثيرگذار که شماري از شهروندان گاه چاره را در حرکات عجيب و غريب همچون سحر و جادو و چله‌نشيني مي‌بينند. زخم‌هاي مادام‌العمري که نسل‌ها نسل جهان و روان و حتي عادي‌ترين لحظات زندگاني را مختل مي‌کند، گرچه تجربه رهايي به اين همه مي‌ارزد.