درباره‌‌ی طریق بسمل شدن (شومیز)

همين‏ها، اين‏ها، نمي‏بيني‏شان؟ تو نمي‏بيني؟ همه هستند، همه هستند. نمي‏بيني‏شان؟ كفن و قمقمه. نگاه كن، نگاه كن! «تشنه‏اي، تو تشنه‏اي برادرم. بنوش آب!» نگاه كن، نگاه كن! چه رستخيز روشني! منم، تويي و ديگران. تويي، منم و ديگران. چه رستخيز روشني. كلاه‏‏خود و چكمه و يراق. يكي به آفتاب مي‏دهد سلام، يكي به آب. يكي به آسمان نياز مي‏برد، يكي به خاك. يكان‏يكان بروز مي‏كنند، از پناه خاك، از شكَفت‏هاي درّه‏ي هلاك، از حوالي و حدودِ تپّه‏هاي تاك، تپّه‏ها و تنگه‏هاي كهنه و عميق، پوده و عتيق، از درون خاك، از مغاك‏ها، مثل رويش و شكفتنِ عجيب سنگ‏ها و خارها. پوست ‏‏پوست‏هاي خاك مي‏شكَفت و مي‏شكُفت از آن كسي ـ تني. تني كه با كفن، تني كه بي‏كفن. بيرقي به دست يا نشانه‏اي به نوك نيزه‏اي. تكه‏پاره‏اي نشانِ رايتي ـ پاره‏ژنده‏اي؛ ژنده‏اي سياه، ژنده‏اي سپيد، ژنده‏اي كبود، سبز، ارغواني و بنفش و سرخ و هر چه رنگ؛ رنگ‏ها پريده‏رنگ...

آخرین محصولات مشاهده شده