درباره‌‌ی برج سپیده‌دم 2 (سریر شیشه‌ای 6)

جايي از ميان نور خيره‌كننده دستي پوشيده از آثار زخم به داخل تابوت دراز شد و زنجيري را گرفت كه او را بسته بود؛ شكارچي ملكه... شمشير ملكه! مرد شاهدخت را بلند و سرپا كرد، جسمش چيزي دور و دردناك بود. نمي‌خواست به كالبدش بازگردد، تقلا كرد و به سمت تاريكي و آتش كه مانند امواج صبحگاهي عقب مي‌رفتند، چنگ انداخت.

آخرین محصولات مشاهده شده