درباره‌‌ی گل قرمز

خوب يادم هست چه‌طور توي جنگل مي‌دويديم و گلوله‌ها از بالاي سرمان صفير مي‌كشيد و شاخه‌هايي را كه به ضرب آن‌ها قطع مي‌شود، روي زمين مي‌انداخت. يادم هست، چطور از لابه‌لاي بوته‌هاي زالزالك راه باز مي‌كنيم و پيش مي‌رفتيم. شليك‌ها اما هردم بيشتر مي‌شد و مدام در اين سو و آن سوي جنگل چيزي به سرخي مي‌زد. ناگهان سيداراف، سرباز جواني از گروهان يكم (داشتم فكر مي‌كردم كه بنده خدا چه‌طور از دسته ما سردرآورده )، به پشت روي زمين غلتيد و با چشم‌هاي درشت وحشت‌زده‌اش خاموش به من خيره ماند.

آخرین محصولات مشاهده شده